معرفی فیلم هدف برمه (!Objective, Burma) | نقد و داستان

معرفی فیلم هدف: برمه! (!Objective, Burma)
«هدف: برمه!» (!Objective, Burma)، یک فیلم جنگی کلاسیک محصول سال ۱۹۴۵، ساخته رائول والش با بازی ارول فلین، از اون دست فیلم هاییه که نه فقط یه داستان نفس گیر از نبردهای جنگ جهانی دوم رو روایت می کنه، بلکه به خاطر حواشی و جنجال های سیاسی و تاریخی اش حسابی سر و صدا به پا کرد و هنوز هم کلی حرف برای گفتن داره. این فیلم برای خودش هم یه تاریخچه داره و خیلی فراتر از یک اکشن جنگی ساده، تبدیل به سندی تاریخی شده که اهمیت سینما و تأثیرش روی روابط کشورها رو نشون میده. اگر از علاقه مندان به سینمای قدیم و مخصوصاً فیلم های جنگی هستید، یا اگه کنجکاوید بدونید چطور یک فیلم می تونه یه ملت رو عصبانی کنه، تا آخر این مطلب با من همراه باشید.
فیلم های جنگی همیشه یه جایگاه ویژه تو سینما داشتن، چون هم هیجان انگیزن و هم می تونن بخشی از تاریخ رو به تصویر بکشن. اما بعضی وقتا، این فیلما اونقدر تأثیرگذار میشن که مرزهای سینما رو رد می کنن و وارد بحث های جدی تر تاریخی و سیاسی میشن؛ «هدف: برمه!» دقیقاً یکی از همین فیلم هاست. این اثر که اواخر جنگ جهانی دوم، یعنی سال ۱۹۴۵، ساخته شد و استودیوی «برادران وارنر» اون رو تولید کرد، داستانش بر اساس عملیات های واقعی کمپین برمه تو جنگ جهانی دومه، اما با یه نگاه آمریکایی که همین نگاه، جنجال های زیادی رو به راه انداخت.
داستان فیلم: سفری مرگبار در قلب جنگل های برمه
داستان از این قراره: یه گروه ۳۶ نفره از چتربازان شجاع ارتش آمریکا، به فرماندهی سروان نلسون (که ارول فلین نقش اش رو بازی می کنه)، با یه مأموریت خیلی خطرناک به قلب جنگل های برمه فرود میان. مأموریت شون چیه؟ باید یه ایستگاه رادار ژاپنی ها رو که هواپیماهای متفقین رو شناسایی می کنه، پیدا کنن و نابودش کنن. همراه این گروه، یه عکاس خبرنگار جنگی مسن، چندتا راهنمای گورخا و یه سروان از ارتش چین هم هستن. همه چی طبق برنامه پیش میره و این تیم کوچیک، تو یه عملیات سریع و حساب شده، موفق میشن ایستگاه رادار رو منهدم کنن و تمام سربازان ژاپنی اونجا رو از بین ببرن. اینجای داستان، حسابی نفس آدم رو تو سینه حبس می کنه، چون همه چیز با دقت و هیجان خاصی روایت میشه.
اما قضیه به همین سادگی تموم نمیشه. وقتی تیم نلسون برای بازگشت به سمت یه باند پرواز قدیمی میرن تا با هواپیما به پایگاه خودشون برگردن، یهو می بینن که ژاپنی ها منتظرشون بودن! سروان نلسون مجبور میشه یه تصمیم خیلی سخت بگیره: عملیات نجات هوایی رو لغو کنه و دستور بده بقیه راه رو پیاده برگردن. خب، این یعنی یه سفر طاقت فرسا و پرخطر توی جنگل های وحشی و پر از دشمن. برای اینکه کمتر شناسایی بشن، گروه به دو تیم کوچیک تر تقسیم میشن و قرار میذارن تو یه روستای متروکه برمه ای همدیگه رو ببینن.
وحشت واقعی تو جنگل شروع میشه. نلسون با گروهش به محل قرار میرسه، ولی از اون گروه دیگه خبری نیست. بعد از کلی گشت و گذار، یه رفیق زخمی به اسم هالیس رو پیدا می کنن که حال و روزش خیلی خرابه. هالیس بهشون میگه که گروه دیگه گرفتار کمین ژاپنی ها شدن. این خبر مثل پتک رو سرشون فرود میاد. وقتی راهشون رو ادامه میدن، به یه اردوگاه دشمن برمی خورن و اونجا با یه صحنه دلخراش روبرو میشن: رفقای اسیرشون رو شکنجه کرده و به طرز فجیعی کشته بودن. فقط ستوان جیکوبز برای چند لحظه زنده مونده و از نلسون التماس می کنه که خلاصش کنه قبل از اینکه بمیره.
«وحشت در جنگل»: شاید این جمله بهترین توصیف برای بخش میانی فیلم باشه؛ جایی که بقا تبدیل به تنها هدف میشه و هر قدم تو جنگل، می تونه آخرین قدم باشه. دیدن این همه خشونت و شکنجه اون زمان، برای تماشاگران حسابی شوکه کننده بود.
اونا که حسابی از این اتفاقات به هم ریختن، با سربازان ژاپنی که برگشته بودن، درگیر میشن و مجبور میشن دوباره عقب نشینی کنن و وارد باتلاق ها بشن. تصور کنید چقدر این مسیر سخت و پر از خطر بوده! اما سربازان نلسون تسلیم نمیشن. با اینکه دائماً دارن با ژاپنی ها می جنگن، به عنوان یه نیروی فریبنده عمل می کنن و حواس سربازان ژاپنی رو از محل حمله هوایی بریتانیایی ها تو سال ۱۹۴۴، پرت می کنن. آخرش هم موفق میشن خودشون رو به نیروهای متفقین برسونن و با هواپیما به پایگاه برگردن. اما این بازگشت، یه بازگشت پیروزمندانه بدون زخم نیست؛ اونا هزینه های انسانی سنگینی رو پرداخت کردن و این فیلم، به خوبی این هزینه ها رو به تصویر می کشه.
درخشش ستاره ها: ارول فلین و بقیه ماجرا
حالا که داستان فیلم رو فهمیدیم، بریم سراغ بازیگرها، مخصوصاً ستاره اصلی فیلم، یعنی ارول فلین. فلین تو نقش سروان نلسون واقعاً درخشان ظاهر میشه و توانایی خودش رو تو به تصویر کشیدن یه رهبر قوی و مقاوم تو شرایط بحرانی جنگ نشون میده. نلسون یه شخصیت کاریزماتیک و در عین حال واقع گراست که باید تو شرایط سخت، تصمیمات تلخ بگیره. فلین این جنبه های شخصیت رو به قدری خوب بازی می کنه که آدم حس می کنه واقعاً یه فرمانده جنگی روبروشه.
اما نکته جالب اینجاست که ارول فلین تو زندگی واقعی اش، به خاطر مشکلات پزشکی، از خدمت سربازی معاف شده بود. این تناقض بین تصویر قهرمان جنگی او تو فیلم و وضعیت نظامی واقعی اش، خودش یه بحث جدی رو به وجود آورد که بعداً مفصل تر در موردش حرف می زنیم. ولی خب، باید اعتراف کرد که فلین با وجود این ماجرا، توانایی بازیگری اش رو تو این نقش به خوبی ثابت کرد.
غیر از فلین، بازیگران مکمل هم کارشون رو حسابی خوب انجام دادن و به عمق شخصیت ها و پویایی گروه کمک کردن. جیمز براون تو نقش گروهبان تریسی، ویلیام پرینس در نقش ستوان جیکوبز و جرج توبیاس در نقش گروهبان گبی گوردون، هر کدوم با بازی های طبیعی و باورپذیرشون، رفاقت، ترس، خشم و امید رو تو دل جنگ به خوبی نشون میدن. آدم واقعاً حس می کنه اینا یه تیم واقعی ان که دارن برای بقا می جنگن. به طور کلی، تیم بازیگری، روحیه سربازان رو به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیدن و باعث شدن مخاطب با تک تک اون ها همذات پنداری کنه.
پشت صحنه: چطور هدف: برمه! ساخته شد؟
خب، بیاید بریم پشت دوربین و ببینیم این فیلم چطور جون گرفت. ایده ساخت «هدف: برمه!» از ذهن جری والد، تهیه کننده فیلم، شروع شد. اون تو کریسمس ۱۹۴۳، حس کرد که تئاتر جنگی برمه قراره حسابی فعال بشه و خواست فیلمی بسازه که قبل از داغ شدن عملیات ها، اکران بشه. البته اونقدرها هم موفق نشد، چون تولید تو آوریل ۱۹۴۴ شروع شد و عملیات های واقعی برمه هم حسابی پیش رفته بودن.
لس تر کول، یکی از فیلمنامه نویس ها، میگه داستان اولیه رو «آلوا بسی» نوشت، اما بعد جری والد اون رو از پروژه کنار گذاشت و کار نوشتن فیلمنامه نهایی رو به کول و «رانالد مک دوگال» سپرد. مک دوگال که اون موقع یه نویسنده تازه وارد تو سینما بود و قبلش تو رادیو کار می کرد، خیلی با ذوق و استعداد بود.
داستان از این قراره که جری والد تهیه کننده، از یه کتاب درباره حمله بریتانیایی ها به برمه به اسم «مریلز مارودرز» (Merrill’s Marauders) الهام گرفته بود. بعد تصمیم گرفت که به جای سربازهای بریتانیایی، نیروهای آمریکایی رو تو فیلمش نشون بده. البته مریلز مارودرز واقعاً یه واحد آمریکایی بوده. پس اینجا هم یه جور تغییر و دستکاری تو واقعیت داشتیم که بعداً حسابی دردسرساز شد.
رائول والش، کارگردان کاربلد فیلم، با سبک خاص خودش تو ساخت صحنه های اکشن و پرتنش، تونست یه اثر به یاد موندنی بسازه. اون تو هدایت ارول فلین هم حسابی موفق بود. جالبه بدونید والش میگفت فلین سر این فیلم حسابی آدم شده بود چون وقتایی که ازش استفاده نمی کرد، داشت کتاب می نوشت! اینجوری فرصت نمی کرد بیش از چندتا نوشیدنی بخوره، که واسه فلین حکم روزه کامل رو داشت!
فیلمبرداری «هدف: برمه!» چالش های خودش رو داشت. بخش های خارجی فیلم تو باغ گیاه شناسی لس آنجلس گرفته شد. قرار بود ۶۰ روزه تموم بشه، ولی به خاطر آب و هوای بد و تغییرات مداوم تو فیلمنامه، بیشتر از ۴۰ روز اضافه طول کشید. علاوه بر این، حجم زیادی از صحنه های واقعی نبرد که توسط فیلمبرداران ارتش آمریکا تو جبهه های چین-برمه-هند و گینه نو گرفته شده بود، تو فیلم استفاده شد. این ترکیب صحنه های واقعی با صحنه های ساخته شده، به فیلم یه حس واقع گرایی فوق العاده ای داده بود. جری والد هم خودش اعتراف کرد که داستان فیلمش شباهت زیادی به فیلم «گذرگاه شمال غربی» (Northwest Passage) محصول ۱۹۴۰ داشته.
واکنش منتقدان و مخاطبان: تعریف ها و انتقادها
بعد از اکران، «هدف: برمه!» حسابی سروصدا به پا کرد و مثل هر فیلم بزرگ دیگه ای، هم تحسین شد و هم مورد انتقاد قرار گرفت. بذارید ببینیم منتقدها و گیشه ها چی گفتن.
ستایش واقع گرایی و اکشن بی نظیر
خیلی از منتقدها، فیلم رو به خاطر واقع گرایی و صحنه های اکشن هیجان انگیزش تحسین کردن. مثلاً «نیویورک تایمز» نوشت: «این فیلم بدون شک یکی از بهترین فیلم های جنگی ساخته شده تو هالیووده. ارول فلین و بقیه بازیگرها هیچ قهرمان بازی مصنوعی ای ندارن. این پسرا مثل سربازهای واقعی رفتار می کنن و حتی خبرنگار جنگی هم یه اعتبار برای شغلشه. وارنر فقط تو طولانی بودن بیش از حد فیلم اشتباه کرده.»
«ورایتی» هم اشاره کرد که: «فیلم حرکت زیادی داره، مخصوصاً تو حلقه های اولیه و تاکتیک های چتربازها با جزئیات دقیق، معتبر هستن. هرچند که فیلمنامه نویس ها عمدتاً به هدفشون تو افزایش هیجان رسیدن، اما صحنه هایی تو حلقه های پایانی هستن که می تونستن کوتاه تر تدوین بشن.»
نشریه «هریسون ریپورتز» هم حسابی از فیلم تعریف کرد و نوشت: «خیلی خوبه! با بهترین ملودرام های جنگی ساخته شده تا حالا برابری می کنه… در حالی که اکشن فیلم تا آخرش آدم رو سرگرم نگه می داره، کوتاه کردن ۱۰ تا ۱۵ دقیقه از زمانش، به ضربه دراماتیکش لطمه ای نمی زد.» «فیلم دیلی» هم به فضای واقعی و حس رئالیستی فیلم اشاره کرد، اما گفت که فیلم «بیش از حد کش دار شده و مطالب تکراری زیادی داره که می تونه حذف بشه تا فیلم بهتر بشه.»
انتقادات از طولانی بودن و تکرار
البته همه هم از فیلم تعریف نکردن. «واشنگتن استار» فکر می کرد فیلم خیلی طولانیه و می گفت: «یک چیز اینه که یه مأموریت واقعی اونقدر طول بکشه، چیز دیگه اینه که یه فیلم بر اساس اون، اینقدر کش بیاد؛ حقیقتی که هنوز هالیوود بهش پی نبرده.» این نشریه همچنین به تکراری بودن شخصیت ها و اتفاقات تو جنگل اشاره کرد و گفت حتی شوخی ها هم حس می شد که قبلاً شنیده شده ان.
یه نکته جالب دیگه، نظر منتقد «جیمز ایگی» تو «نیشن» بود که تو سال ۱۹۴۵ نوشت: «…بازیگرها، با گفتن دیالوگ های مناسب تو لحظه مناسب و تقریباً هر وسیله ممکن دیگه، دائماً به شما یادآوری می کنن که اونا بالاخره فقط بازیگرن و هیچ کدوم از اینا واقعاً اتفاق نمی افته… هرچقدر هم که خوب باشن، بازیگران شناخته شده تو این نوع فیلم های نیمه مستند، ناگزیر امیدها و نیت های شما رو کمرنگ می کنن… افرادی که «هدف: برمه!» رو ساختن، به هیچ وجه از این لحاظ خاصاً قابل انتقاد نیستن؛ این انتقاد به طور یکسان در مورد تمام فیلم های جنگی داستانی آمریکایی که من دیده ام صدق می کنه. در واقع، «هدف: برمه!» یکی از بهترین اون هاست.»
فروش خوب تو گیشه
با وجود این انتقادات، «هدف: برمه!» تو گیشه حسابی موفق بود. طبق رکوردهای «برادران وارنر»، این فیلم ۲.۱۱۷.۰۰۰ دلار تو آمریکا و ۱.۸۴۴.۰۰۰ دلار تو بقیه کشورها فروش داشت. این فیلم ششمین فیلم پرطرفدار استودیو تو اون سال بود و تو فرانسه هم با بیش از ۲.۶ میلیون بیننده، یکی از محبوب ترین فیلم های سال ۱۹۴۵ شد. پس میشه گفت با اینکه حرف و حدیث زیاد بود، اما مردم از فیلم استقبال خوبی کردن و رفتن پای پرده سینما.
جنجال بزرگ: چرا این فیلم بریتانیایی ها رو عصبانی کرد؟
حالا رسیدیم به بخش جنجالی و حاشیه ای ماجرا که حسابی «هدف: برمه!» رو سر زبان ها انداخت و اون رو از یه فیلم جنگی معمولی، به یه پدیده اجتماعی تبدیل کرد. این فیلم، با اینکه بر اساس عملیات واقعی «مریلز مارودرز» ساخته شده بود، اما تو بریتانیا حسابی خشم عمومی رو برانگیخت و از اکرانش جلوگیری شد. دلیلش چی بود؟ «آمریکایی سازی» جنگ برمه!
قضیه از چه قرار بود؟
کمپین برمه یه عملیات عظیم نظامی بود که عمدتاً توسط نیروهای بریتانیایی، هندی و مشترک المنافع اداره می شد. حدود یک میلیون نفر از این نیروها تو این جبهه می جنگیدن. اما فیلم «هدف: برمه!» جوری قصه رو روایت کرده بود که انگار کل این جنگ و پیروزی هاش، فقط کار نیروهای آمریکایی بوده و نقش بریتانیایی ها تقریباً نادیده گرفته شده بود. خب، طبیعیه که این موضوع برای بریتانیایی ها، مخصوصاً کسایی که تو اون جنگ شرکت کرده بودن یا عزیزانشون رو از دست داده بودن، حسابی توهین آمیز بود و خونشون رو به جوش آورد.
وینستون چرچیل، نخست وزیر وقت بریتانیا، خودش به این قضیه اعتراض کرد و خواستار لغو اکران فیلم شد. حتی تو مراسم افتتاحیه فیلم تو لندن سال ۱۹۴۵، یه صحنه فراموش نشدنی اتفاق افتاد: یه جایی تو فیلم، یه سرباز آمریکایی میگه «باید به سمت شمال بریم، شنیدم شاید چندتا بریتانیایی اونجا باشن!» همین یه جمله کافی بود تا کل تماشاگران انگلیسی سالن رو با خشم ترک کنن. این واکنش عمومی نشون میده که چقدر این موضوع برای مردم بریتانیا مهم بوده و چقدر بهشون برخورده بود.
عواقب این جنجال فقط به بریتانیا محدود نشد. فیلم تو سنگاپور هم ممنوع شد، البته تو برمه و هند اکران شد. سال ها بعد، یعنی تو سال ۱۹۵۲، «هدف: برمه!» دوباره تو بریتانیا اکران شد، اما این بار با یه عذرخواهی رسمی همراه بود تا دل مردم رو به دست بیارن. روزنامه «تایمز» لندن هم یه سرمقاله نوشت که توش تاکید می کرد: «ضروریه هم برای دشمن و هم برای متفقین، فهمیده بشه که چطور جنگ برده شد… ملت ها باید تلاش های کشورهای دیگه رو به غیر از خودشون، برای هدف مشترک بدونن و قدردانی کنن.» این حرف نشون میده که این جنجال چقدر ابعاد گسترده ای پیدا کرده بود و حتی وارد بحث های دیپلماتیک هم شده بود.
حواشی ارول فلین: قهرمان روی پرده، واقعیت پشت پرده
یه بحث دیگه هم در مورد ارول فلین بود. خیلی ها اعتراض داشتن که چرا فلین باید نقش یه قهرمان جنگی رو بازی کنه، در حالی که خودش تو طول جنگ تو هالیوود مونده بود و مثل بازیگرهایی مثل دیوید نیون یا جیمز استوارت، به جبهه نرفته بود. این حرف ها هم حسابی به جنجال فیلم اضافه می کرد.
اما واقعیت این بود که فلین سعی کرده بود به ارتش بپیونده، ولی به دلیل مشکلات پزشکی، برای خدمت سربازی نامناسب تشخیص داده شده بود. مشکل این بود که استودیوی فیلمسازی «برادران وارنر»، برای حفظ چهره قهرمانانه فلین، این موضوع رو مخفی نگه داشته بود. همین مخفی کاری، وقتی فیلم اکران شد، باعث شد تا انتقادات بهش بیشتر بشه. این بخش از ماجرا، نشون میده که چقدر تصویرسازی تو هالیوود مهم بوده و چطور سعی می کردن ستاره ها رو همیشه تو بهترین حالت نشون بدن، حتی اگه واقعیت چیز دیگه ای بود.
نامزدی های اسکار: افتخارات سینمایی
با وجود همه جنجال ها و بحث هایی که دور و بر «هدف: برمه!» بود، این فیلم از نظر سینمایی حسابی مورد توجه قرار گرفت و حتی تو سه رشته نامزد جایزه اسکار شد:
- تدوین فیلم: جورج ایمی
- موسیقی متن اصلی: فرانتس واکسمن
- داستان اصلی: آلوا بسی
این نامزدی ها نشون میده که فیلم از لحاظ فنی و هنری، واقعاً سطح بالایی داشته و آکادمی علوم و هنرهای سینمایی هم اینو به رسمیت شناخته. موسیقی متن فرانتس واکسمن که حس تعلیق و هیجان رو تو جنگل های برمه به خوبی به مخاطب منتقل می کرد، واقعاً شاهکار بود. تدوین جورج ایمی هم که صحنه های اکشن رو به شکلی دینامیک و پرکشش درآورده بود، بی نظیر بود.
اما نامزدی بخش داستان اصلی هم خودش یه حاشیه داشت. لس تر کول، یکی از فیلمنامه نویس ها، معتقد بود آلوا بسی حق این نامزدی رو نداشته، چون فقط چند صفحه اولیه رو نوشته بود و بقیه کار رو کول و مک دوگال انجام داده بودن. ولی چون بسی دوستش بود، کول تصمیم گرفت این اعتبار رو به چالش نکشه. با این حال، وقتی بسی نامزد اسکار شد، کول حسابی ناامید شد. این اتفاقات پشت پرده، نشون میده که حتی تو دنیای پر زرق و برق اسکار هم، گاهی اوقات حق به حقدار نمی رسه و رفاقت یا سیاست بازی ها می تونن نتیجه رو عوض کنن.
چرا هدف: برمه! هنوز حرف برای گفتن داره؟ درس هایی برای امروز
خب، بعد از این همه سال، چرا «هدف: برمه!» هنوز یه فیلم مهم محسوب میشه و دیدنش می تونه برای ما جذاب باشه؟ واقعیتش اینه که این فیلم، ورای یه اکشن جنگی ساده، کلی درس و نکته تو خودش داره که هم برای علاقه مندان به سینما و هم برای کسایی که به تاریخ و روابط بین الملل علاقه دارن، جذابه.
بازنمایی واقع گرایانه جنگ
«هدف: برمه!» یکی از اولین فیلم هایی بود که سختی های واقعی جنگ و فداکاری های سربازها رو به شکلی نسبتاً واقع گرایانه به تصویر کشید. فیلم به جای قهرمان سازی های کاذب، روی زجرها، ترس ها و تصمیمات دشواری که سربازها تو میدان نبرد می گرفتن، تمرکز می کنه. این رویکرد، برای اون دوران، حسابی جسورانه بود و به نسل های بعدی فیلمسازان جنگی هم الهام بخشید. وقتی فیلم رو می بینید، حس می کنید تو اون جنگل های نمور و پرخطر برمه حضور دارید و این تجربه، چیزی نیست که به این راحتی ها فراموش بشه.
مهارت های بی نظیر فیلمسازی
این فیلم از نظر تکنیکی، واقعاً یه شاهکاره. رائول والش با کارگردانی قوی خودش، صحنه های اکشن رو به شکلی پویا و پر از تنش خلق کرده. جیمز وونگ هاو، مدیر فیلمبرداری افسانه ای، با مهارتش تو استفاده از نور و سایه تو محیط جنگل، یه اتمسفر فوق العاده تاریک و نفس گیر ایجاد کرده. تدوین جورج ایمی هم که سرعت و هیجان رو به فیلم تزریق کرده، واقعاً جای تحسین داره. این سه نفر، با همکاری هم، یه الگوی عالی برای سینمای جنگی ساختن که حتی امروز هم میشه ازش درس گرفت.
درسی تو تاریخ و دیپلماسی فرهنگی
شاید مهم ترین نکته «هدف: برمه!»، همون جنجال های تاریخیش باشه. این فیلم به ما نشون میده که سینما چقدر می تونه تو روابط بین الملل و حساسیت های ملی تأثیرگذار باشه. چطور یه روایت ساده از جنگ، می تونه یه ملت رو عصبانی کنه و حتی پای نخست وزیر رو به قضیه باز کنه. این اتفاق، یه درسی مهم تو «دیپلماسی فرهنگی» بود که نشون داد فیلم ها فقط برای سرگرمی نیستن و می تونن پیام های سیاسی و اجتماعی قدرتمندی داشته باشن. این قضیه به ما یادآوری می کنه که وقتی داریم یه داستان تاریخی رو روایت می کنیم، باید حواس مون به تمام ابعاد و دیدگاه های مختلف باشه و احترام به مشارکت همه طرف ها، چقدر مهمه.
تحلیل ماهیت پروپاگاندای جنگی
این فیلم همچنین یه مثال عالی برای تحلیل «پروپاگاندای جنگی» یا همون «تبلیغات جنگی» تو زمان خودش محسوب میشه. چطور فیلم ها می تونن تو زمان جنگ، روایت های خاصی رو تقویت کنن و به مردم بگن که چه کسی قهرمانه و چه کسی نه. «هدف: برمه!» به ما نشون میده که چطور یه کشور می تونه با استفاده از سینما، تلاش های خودش رو بزرگ تر از واقعیت نشون بده و بقیه رو کم رنگ کنه. این درس، مخصوصاً تو دنیای امروز که رسانه ها نقش پررنگی دارن، هنوز هم خیلی مهمه و به ما کمک می کنه تا با دید بازتری به محتواهای رسانه ای نگاه کنیم.
به طور کلی، «هدف: برمه!» فقط یه فیلم جنگی قدیمی نیست؛ این فیلم یه سند تاریخی و فرهنگی از دوره ای خاصه که پیام های عمیقی درباره جنگ، ملی گرایی و قدرت سینما داره. دیدن این فیلم، نه تنها شما رو سرگرم می کنه، بلکه بهتون این فرصت رو میده تا به این مسائل عمیق تر فکر کنید.
نتیجه گیری
خب رفقا، رسیدیم به آخر داستان «هدف: برمه!». دیدیم که این فیلم، ورای یه اکشن جنگی ساده، چقدر حرف برای گفتن داره و چقدر می تونه پیچیده و پرحاشیه باشه. فیلمی که سال ۱۹۴۵ اکران شد و خیلی ها رو جذب خودش کرد، اما همونطور که گفتیم، تو بریتانیا حسابی جنجال به پا کرد و باعث خشم عمومی شد.
نقاط قوت فیلم چیا بودن؟ از داستان نفس گیرش که شما رو تا آخر پای خودش نگه می داره، بگیر تا کارگردانی درجه یک رائول والش، بازی قدرتمند ارول فلین و تیم بازیگری، و اون حس واقع گرایی که با ترکیب صحنه های فیلمبرداری شده و تصاویر واقعی جنگ به وجود اومده. واقعاً باید بهشون دست مریزاد گفت!
اما چیزی که «هدف: برمه!» رو خاص می کنه، همون حواشی تاریخی و سیاسی بود که بعد از اکرانش به وجود اومد. این فیلم به ما نشون داد که سینما چقدر قدرت داره و چطور می تونه روی روابط کشورها و احساسات ملی تأثیر بذاره. درس هایی که از این فیلم گرفتیم، فقط مربوط به تاریخ نیست، بلکه برای امروز و آینده هم حسابی به کارمون میاد.
پس پیشنهاد من به شما اینه که اگه تا حالا این فیلم رو ندیدید، حتماً برید سراغش. «هدف: برمه!» رو نه فقط به چشم یه فیلم جنگی ببینید، بلکه به عنوان یه سند تاریخی و فرهنگی که پیام های عمیقی درباره جنگ، ملی گرایی و قدرت شگفت انگیز سینما داره، تماشاش کنید. این فیلم با همه فراز و نشیب ها و چالش هاش، جایگاه خودش رو تو تاریخ سینما تثبیت کرده و برای همیشه یه اثر ماندگار باقی خواهد ماند.
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "معرفی فیلم هدف برمه (!Objective, Burma) | نقد و داستان" هستید؟ با کلیک بر روی فیلم و سریال، به دنبال مطالب مرتبط با این موضوع هستید؟ با کلیک بر روی دسته بندی های مرتبط، محتواهای دیگری را کشف کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "معرفی فیلم هدف برمه (!Objective, Burma) | نقد و داستان"، کلیک کنید.