بهروز وثوقی: جای یک زن در زندگی ام خالی مانده/ زنم باید از من اطاعت کند!/ هنوز عاشق نشده ام
ایران دخت خوانساری: در اواخر مهرماه ۱۳۵۱ یکی از خبرنگار مجله ی «زن روز» گفت وگوی مفصلی با بهروز وثوقی بازیگر جوان و محبوب ایرانی انجام داد که در آن دوران در اوج دوران درخشش خود به سر می برد. بخش نخست و دوم این گفت وگو را پیش تر منتشر کردیم که می توانید از این جا و این جا بخوانید. در ادامه بخش سوم آن را به نقل از مجله ی یادشده شماره مورخ ۱۳ آبان ۵۱ می خوانید:
بهروز! تو قبلا برخی از مشخصات زن دل خواهت را که ان شاءالله به زودی پیدا می کنی! برای ما شرح دادی. مثلا گفتی که همسر آینده ی تو نباید در بیرون از خانه کار کند و باید توی خانه بماند و به کدبانوگری و بچه داری بپردازد. هنوز هم حاضر نیستی در این موارد تخفیف بدهی؟
به هیچ وجه! هرگز تخفیف نمی دهم!
بسیار خوب حالا برای ما بگو که سایر مشخصات این همسر دل خواه چگونه باید باشد؟
یک جمله بگویم و خیال تان را راحت کنم. زن من باید یک زن صد درصد ایرانی باشد. با همه ی مشخصاتی که در وجود زنان اصیل ایرانی سراغ داریم. مثلا برای من خیلی مهم است که زنم از من اطاعت کند و مطیع من باشد. مقصودم این نیست که من مدام زور بگویم و او زور بشنود نه! من از مردهای دیکتاتور خوشم نمی آید. مقصودم این است که در یک خانواده نرمش و انعطاف باید بیش تر از طرف زن باشد چون که اولا مرد ذاتا موجود خشنی است ثانیا مردها در بیرون از خانه مواجه با مشکلات زیادی می شوند و گرفتاری هایی دارند و زن خوب و مهربان می تواند با نشان دادن نرمش و تفاهم و انعطاف مقدار زیادی از فشار روحی مرد بکاهد. اطاعت زن از مرد به نظر من معنی اش همین است.
حالا آمدیم و زنی با این مشخصات پیدا شد اما از نظر ذهنی استعداد درک کار تو را نداشت و اصلا از عالم سینما چیزی نفهمید آن وقت چه می کنید؟
زن من اگر از سینما چیزی نفهمد این مسئله برای من هیچ مهم نیست و خیال می کنم در آن صورت راحت تر هم باشم. آن چه برای من مهم است همدردی انسانی است که باید میان زن و شوهر وجود داشته باشد.
ما بالاخره نفهمیدیم این زن ایده آل که تو از آن حرف می زنی چگونه زنی است و کیست؟
اگر می شناختمش تا حالا صد بار رفته بودم به خواستگاری اش! خود من هم هنوز تصویر مشخص و روشنی از این زن ایده آلم ندارم.
و تازه وقتی این زن ایده آل پیدا شد به احتمال قریب به یقین با این الگوهایی که برای خودت ساخته ای زمین تا آسمان فرق خواهد داشت و این تجربه ای است که همه ی ما مردها از سر می گذرانیم. آن چه تو حالا پیدا نکرده ای در حقیقت آن زنی نیست که در چارچوب الگوهای خیالی تو بگنجد بلکه خود «عشق» را هنوز پیدا نکرده ای. هر مردی از این الگوها برای خودش دارد اما الگوهای ایده آل عمرشان خیلی کوتاه است و فقط تا وقتی دوام دارند که هنوز «عشق» از راه نرسیده باشد اما وقتی عشق پیدا شد الگوها و پیش داوری ها مثل حباب آب می ترکند و بخار می شوند. آن وقت عشق خود آن زنی که پیام عشق را برای تو آورده الگوی تو می شود.
نمی دانم… شاید الگوهای من خیالی باشند اما چیزهایی هم هست که از همین حالا می توانم بگویم که در مورد آن ها تخفیف نمی دهم مثلا برای من حتی تصور خانواده ای که در آن زن و شوهر به یکدیگر اطمینان نداشته باشند وحشتناک است. من همیشه از عدم اطمینان از سوءتفاهم از شک و تردید وحشت داشته ام. زن من باید رفیق من باشد وگرنه حتی آشنای من هم نیست.
تو داری از مسئله ی مهمی مثل اطمینان و اعتماد متقابل زن و شوهر یعنی وفاداری و اعتماد به این وفاداری حرف می زنی مقصودت این است که زن و شوهر هردو باید اصول وفاداری را مراعات کنند؟
البته! وفاداری یک طرفه اصلا وفاداری نیست. وقتی یکی همیشه گول می زند و دیگری همیشه گول می خورد صحبت از وفاداری احمقانه است.
اما لابد شنیده ای که بیش تر مردهایی که به زن شان خیانت می کنند و حتی برخی از روان شناس ها – و از جمله یک زن روان شناس! – می گویند که «اصولا برای مرد یک زن کافی نیست و جنس مذکر ذاتا طوری آفریده شده است که باید با زن های متعدد رابطه داشته باشد! این عده می گویند خیانت مرد با خیانت زن خیلی فرق دارد و مرد متاهل اگر با زنان دیگری رابطه داشته باشد کارش چندان زشت نیست زیرا این بلهوسی و راضی نبودن به یک زن در ذات آفرینش اوست. تو خودت خیال می کنی اگر زن ایده آل خودت را پیدا کردی می توانی تا آخر عمر به او وفادار باشی؟
البته که می توانم به شرطی که آن زن زنی باشد که من می خواهم!
پس در مقابل به اصطلاح وسوسه های مردانه چه می کنی؟
مردانه مقاومت می کنم! اگر من حالا بیست وپنج سال داشتم شاید مقاومت در برابر وسوسه های مردانه برایم چندان آسان نبود اما حالا که ۳۶ سال دارم و عمری را گذرانده ام و همه جور زندگی دیده ام و تا حدودی تجربیات زیادی دارم مقاومت در برابر هر وسوسه ای برایم آسان است. وانگهی اگر من زنی را که به دنبالش می گردم یک روز پیدا کنم عشق او این قدرت را به من می دهد که هر وقت شیطان خواست وارد دلم بشود با او حسابی دست و پنجه نرم کنم!
اما در مورد خیانت زن و مرد من هم خیال می کنم که این دو با هم خیلی تفاوت دارد. ممکن است مردی با زنی غیر از زن خود رابطه ی جسمی برقرار کند ولی روحا به زن خود خیانت نکرده باشد یعنی همچنان زنش را دوست داشته باشد و به خانواده اش وفادار باشد. من از چنین رابطه ای دفاع نمی کنم ولی خیال می کنم این نوع روابط جسمی ساده که از همین حدود هم تجاوز نمی کند برای مردها ممکن است پیش بیاید و حال آن که زن اول روحش سقوط می کند بعد دست به خیانت می زند! زن وقتی با مردی غیر از شوهر خودش رابطه ی جنسی برقرار می کند مطمئنا دیگر شوهرش را دوست ندارد یا از نظر روحی سقوط کرده است…
تو که عشق را و اعماق وجود زن و مرد را این قدر خوب می شناسی پس چطور در سی وشش سالگی هنوز زن نداری؟
دلایلش را قبلا برای تان گفتم.
خوب قبول کنیم که به دلایلی هنوز زن نداری اما در زندگی ات هرگز عشقی هم نداشته ای؟ هرگز عاشق نشده ای؟
هنوز که نه!
این را جدی می گویی؟
جدیِ جدی.
اما ما درباره ی عشق های تو دست کم در یک مورد خیلی حرف ها شنیده ایم.
آن ها عشق نبود و شاید یک نوع دل بستگی بود که آن وقت ها من فکر می کردم عشق است اما حالا می فهمم که فقط دل بستگی و انس و عادت بوده و عشق واقعی با انس و عادت خیلی فرق دارد. من شاید کمی دیر معنی عشق واقعی را فهمیدم ولی به هر حال فهمیدم. حالا دیگر خوب می دانم که عشق خیلی بالاتر از یک دل بستگی ساده است.
… راستی بهروز! فکر نمی کنی که اصلا در مورد انتخاب زن در مورد عشق و عاشقی یک خرده سختگیر هستی؟
بلی سختگیرم یک خرده هم نه خیلی زیاد! و خودم هم نمی دانم دلیل این سختگیری ها چیست. می بینم که عمرم دارد جلوی چشمم مثل یک چشمه می گذرد و می دانم که آب چشمه دیگر هیچ وقت به سرچشمه برنمی گردد و می دانم که کم کم سن و سالم به جایی می رسد که… نه! اصلا حرفش را نزنیم!
و فکر نمی کنی که با این معیارهای سختگیرانه که تو درباره ی زن و عشق داری نتوانی هرگز زن دل خواهت را پیدا کنی و با او ازدواج کنی؟ نمی ترسی که یک روز به اصطلاح ترشیده بشوی؟
چرا واقعا همین طور فکر می کنم و می ترسم! و خیال می کنم اگر یک روز زنی را که تصویرش را در ذهن خودم دارم و به دنبالش می گردم پیدا کنم آن روز خوشبخت ترین مرد روی زمین خواهم بود!
یعنی فکر می کنی که ملاقات با عشق ازدواج با یک زن که دوستش داشته باشی این قدر خوشبختی بزرگی است؟ فکر می کنی که جای یک عشق یک زن در زندگی امروزی تو خالی است؟
بلی من واقعا احساس کمبود می کنم و واقعا فکر می کنم که جای یک عشق یک زن در زندگی ام خالی مانده. من ۳۶ سال تمام در آغوش خانواده بزرگ شده ام و زندگی کرده ام و خیلی بیش از آن چه فکر می کنید وابسته ی خانواده هستم و خیال می کنم یک مرد مردی که خانواده ای زن و بچه ای نداشته باشد مثل یک تکه چوب است در میان امواج دریا که هنوز به ساحل نرسیده است. شاید این چوب این تخته پاره خوب می داند که اگر پایش به ساحل برسد او را می گیرند و اره به جانش می اندازند و می برند اما به هر حال می خواهد به ساحل برسد می خواهد دست کم چند لحظه سر خودش را روی خاک بگذارد روی زمین محکم و قرص! من همان تخته پاره ام! حالا دیگر به خیلی از آرزوهایم به خیلی از چیزهایی که یک مرد می خواهد رسیده ام: پول شهرت موفقیت… اما هیچ کدام از این ها جای زنی را که برای پسرم لالایی بخواند یا کنار سماور بنشیند و برایم چایی بریزد نمی گیرد. من حالا درست مثل پیرمردی هستم که زندگی اش را کرده شیطنت هایش را آزموده و حالا دلش می خواهد مزرعه ای داشته باشد و توی آن درخت و گل و سبزه بکارد و در آرامش مزرعه ی سبز روح ناآرام خودش را رام و آرام بکند. من واقعا به این مرحله از زندگی ام رسیده ام…
۲۵۹
آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "بهروز وثوقی: جای یک زن در زندگی ام خالی مانده/ زنم باید از من اطاعت کند!/ هنوز عاشق نشده ام" هستید؟ با کلیک بر روی فرهنگ و هنر، ممکن است در این موضوع، مطالب مرتبط دیگری هم وجود داشته باشد. برای کشف آن ها، به دنبال دسته بندی های مرتبط بگردید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "بهروز وثوقی: جای یک زن در زندگی ام خالی مانده/ زنم باید از من اطاعت کند!/ هنوز عاشق نشده ام"، کلیک کنید.