خلاصه کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج می کنیم؟ | آلن دوباتن

خلاصه کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج می کنیم؟ | آلن دوباتن

خلاصه کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج می کنیم؟ ( نویسنده آلن دوباتن )

کتاب «چرا با آدم عوضی ازدواج می کنیم؟» آلن دوباتن به ما می گوید چرا اغلب انتخاب های اشتباهی برای شریک زندگی مان داریم. این کتاب به ریشه های این انتخاب های به ظاهر غلط می پردازد و تاکید می کند که مشکل اصلی نه در پیدا کردن آدم درست، بلکه در شناخت خودمان و انتظارات واقع بینانه از عشق و ازدواج است.

عشق و ازدواج، از قدیم تا امروز، همیشه پر از پیچ و خم های خودش بوده. خیلی از ما از بچگی، تو قصه ها و فیلم ها، یه تصویر خیلی رویایی و ایده آلی از عشق و زندگی مشترک تو ذهنمون داریم. فکر می کنیم عشق یه چیز جادوییه که وقتی اتفاق بیفته، همه مشکلات حل می شه و تا آخر عمر خوشبخت و خرم زندگی می کنیم. اما واقعیت زندگی نشون داده که اینطور نیست. آلن دوباتن، فیلسوفی که حرفاش از دل زندگی واقعی آدما میاد، تو این کتاب معروفش یه نگاه خیلی عمیق تر و صد البته واقع بینانه تری به ماجرای ازدواج و انتخاب شریک زندگی می اندازه. اون بهمون می گه که چرا ممکنه با کسی ازدواج کنیم که بعداً بفهمیم اونقدرها هم که فکر می کردیم، انتخاب درستی نبوده و چطور می تونیم از این چرخه ی اشتباهی دربیایم.

این کتاب یکی از گنجینه های مجموعه «مدرسه زندگی» هست، یه نهاد فوق العاده که هدف اصلیش، یاد دادن مهارت های زندگی و خودشناسی به آدماست. آلن دوباتن تو این کتاب فقط به ما نمی گه که چرا انتخاب های اشتباه می کنیم، بلکه راهکارهای عملی و فکرشده ای هم می ده تا بتونیم خودمون رو بهتر بشناسیم و تصمیم های عاقلانه تری بگیریم؛ تصمیم هایی که پایه های یه زندگی مشترک محکم تر رو بسازه. تو این مقاله، قراره با هم یه سفر فشرده ولی حسابی به دل این کتاب داشته باشیم و ببینیم آلن دوباتن چه درس های مهمی برای روابط عاطفی و ازدواج برای ما داره. آماده اید بریم سراغش؟

ریشه های انتخاب های غلط در ازدواج: چرا گاف می دهیم؟

تصورات اشتباه ما از عشق و خوشبختی

بذارید رک و راست بهتون بگم، از بچگی تا حالا، فیلم ها، سریال ها و رمان ها بهمون یه جورایی کُد اشتباهی دادن. همه اش نشون دادن که عشق یعنی یه جور جاذبه ی بی قید و شرط، یه حس شورانگیز و بی اندازه که وقتی دو نفر همدیگه رو پیدا می کنن، همه مشکلاتشون حل می شه و خوشبختی از در و دیوار می باره. دقیقاً مثل داستان سیندرلا یا اون پرنسس هایی که منتظر شاهزاده شون بودن! اما داستان واقعی زندگی، اونقدرها هم ساده و خطی نیست. آلن دوباتن خیلی صریح و بدون تعارف می گه که این ایده آل گرایی و رمانتیسم افراطی، دیدگاه ما رو نسبت به عشق و ازدواج حسابی کج و کوله کرده و باعث شده انتظارمون از واقعیت، خیلی پرت باشه.

وقتی وارد یه رابطه می شیم، با اون دیدگاه رمانتیک، دلمون می خواد همه چیز گل و بلبل باشه و هیچ مشکل و ناهماهنگی ای پیش نیاد. این انتظارات غیرواقعی باعث می شه کوچیک ترین اختلاف نظر یا ناهماهنگی، مثل یه کوه بزرگ تو زندگیمون به نظر بیاد و ما رو حسابی ناامید کنه. در واقع، ما به جای اینکه دنبال یه شریک واقعی باشیم که هم نقاط قوت داره و هم نقاط ضعف، داریم دنبال یه قهرمان فیلم می گردیم که هیچ وقت خطا نمی کنه، همیشه حرف درست رو می زنه و حالش هم همیشه خوبه. این نگاه باعث می شه هم ما از واقعیت دور بشیم و هم اون شریک زندگی مون رو تحت فشار بذاریم تا مدام نقشی رو بازی کنه که اصلاً واقعی نیست.

یه بخش مهم دیگه هم که دوباتن بهش اشاره می کنه، ترس از تنهاییه. خیلی وقتا فشار جامعه، نگاه فامیل، حرف و حدیث مردم یا حتی خودمون، باعث می شه عجله کنیم و فقط برای اینکه از تنهایی دربیایم یا یه تیک ازدواج تو چک لیست زندگیمون بزنیم، تن به ازدواجی بدیم که از ته دل بهش راضی نیستیم. اینجاست که دیگه خبری از انتخاب آگاهانه و سنجیده نیست و بیشتر شبیه یه گریز از واقعیته که خودش سرمنشأ مشکلات بزرگ تر می شه.

ما خودمان را به اندازه کافی نمی شناسیم

آلن دوباتن یه جمله ی واقعاً طلایی داره: «همه ی ما یک جورهایی دیوانه ایم.» این حرف ممکنه اولش عجیب یا حتی توهین آمیز به نظر بیاد، ولی اگه عمیق تر بهش فکر کنیم، می بینیم چقدر دقیق و درسته. هر کدوم از ما یه سری ویژگی های پنهان، ترس ها، کمبودها، نقاط آسیب پذیر و حتی «دیوانگی های» خاص خودمون رو داریم که ممکنه حتی خودمون هم از وجودشون خبر نداشته باشیم یا نخواهیم باهاشون روبرو بشیم.

مشکل دقیقاً همین جاست که ما معمولاً قبل از ازدواج، فرصت کافی یا تمایلی برای شناخت عمیق این بخش های پنهان وجودی خودمون پیدا نمی کنیم. فکر می کنیم همیشه عالی و بی نقصیم یا حداقل اونقدر خوبیم که دیگه نیازی به کند و کاو بیشتر تو خودمون نیست. اما وقتی زندگی مشترک شروع می شه و دو نفر زیر یک سقف می رن، این «دیوانگی ها» کم کم خودشون رو نشون می دن. شاید زود عصبانی می شیم، شاید خیلی وابسته می شیم و طرف رو خسته می کنیم، شاید کمال گراییم و می خوایم همه چیز رو کنترل کنیم، یا حتی ممکنه موقع استرس، رفتارهای بچه گانه ازمون سر بزنه. این ویژگی ها اگه شناخته نشن و مهمتر از اون، اگه مدیریت نشن، می تونن رابطه ی عاطفی رو به چالش های جدی بکشونن و حتی از هم بپاشونن.

اهمیت خودشناسی دقیقاً همینه که وقتی خودمون رو بشناسیم، می دونیم چه رفتارهایی ممکنه از ما سر بزنه، چه چیزهایی تحریکمون می کنه و چطور می تونیم خودمون رو آروم کنیم و با این «دیوانگی ها» کنار بیایم. این شناخت عمیق به ما کمک می کنه تا انتخاب بهتری داشته باشیم؛ نه لزوماً فردی که کامل و بی نقصه (چون اصلاً همچین آدمی وجود نداره)، بلکه فردی که می تونیم با «دیوانگی هاش» کنار بیایم و اون هم بتونه با «دیوانگی های» ما کنار بیاد. این همون نکته ی کلیدیه که دوباتن بهش اشاره می کنه.

نادیده گرفتن پیچیدگی های طرف مقابل

وقتی عاشق می شیم، انگار یه عینک صورتی خوشگل می زنیم. اوایل رابطه، همه چی گل و بلبله و ما فقط خوبی ها و نقاط قوت طرف مقابلمون رو می بینیم. اونقدر محو این جنبه های مثبت و این تصویر ایده آل می شیم که اصلاً نمی خوایم یا نمی تونیم به نقاط ضعف، عادت های آزاردهنده، یا پیچیدگی های وجودی اون آدم نگاه کنیم. انگار یه تصویر بی نقص ازش ساختیم و دلمون نمی خواد این تصویر خراب بشه، حتی اگه ذره ای از واقعیت فاصله داشته باشه.

این مرحله ی «مستی عشق» و غرق شدن تو رویا، خیلی شیرینه و جذابه، اما متأسفانه همیشگی نیست و دیر یا زود تموم می شه. وقتی این مرحله تموم می شه و وارد فاز واقعی زندگی مشترک می شیم، کم کم واقعیت خودش رو نشون می ده. تازه می فهمیم که شریک زندگی مون هم مثل ما یه انسانه با نقاط ضعف، عادات آزاردهنده، ترس ها و ممکنه «دیوانگی های» خاص خودش رو داشته باشه. اینجاست که ممکنه شوکه بشیم، ناامید بشیم و با خودمون بگیم «این همون آدمیه که من باهاش ازدواج کردم؟» یا «چرا دیگه اون آدم سابق نیست؟»

دوباتن تاکید می کنه که باید از همون اول با یه نگاه واقع بینانه و منطقی وارد رابطه بشیم. نه اینکه بی جهت بدبین باشیم و فقط دنبال ایراد بگردیم، بلکه بدونیم که هر آدمی یه جنبه های پنهانی داره و ما باید آماده باشیم که این جنبه ها رو هم بپذیریم. انتخاب یه شریک زندگی یعنی انتخاب مجموعه ای از خوبی ها و بدی ها، مجموعه ای از نقاط قوت و ضعف، و نه فقط یه تصویر بی نقص از یه آدم رؤیایی. پذیرش این واقعیت، قدم بزرگی برای یه رابطه سالم و پایداره.

ترس از مدرسه عشق

ازدواج، از نگاه آلن دوباتن، چیزی شبیه یه مدرسه است؛ مدرسه ای برای یادگیری مداوم و همیشگی. اما خیلی از ما از این مدرسه می ترسیم یا اصلاً فکر نمی کنیم که بهش نیاز داریم. یه جورایی فکر می کنیم اگه دو نفر واقعاً عاشق هم باشن، همه چیز خود به خود درست می شه و نیازی به یادگیری مهارت های ارتباطی یا حل مسئله نیست. این دیدگاه، متاسفانه، خیلی از روابط رو به بن بست می کشونه.

اما روابط، به خصوص روابط طولانی مدت مثل ازدواج، نیاز به مهارت های خاص و کاربردی دارن. مهارت هایی مثل گوش دادن فعال (یعنی واقعاً شنیدن حرف طرف مقابل، نه فقط گوش دادن برای اینکه جواب بدیم)، همدلی کردن (یعنی خودمون رو جای طرف بذاریم)، مدیریت خشم، حل اختلاف های کوچیک و بزرگ، و حتی مهارت های جنسی. این مهارت ها رو معمولاً نه تو مدرسه یاد می گیریم، نه تو دانشگاه و نه حتی از تو فیلم ها! به همین خاطره که خیلی از زوج ها، وقتی با اولین چالش جدی تو زندگیشون روبرو می شن، به مشکل می خورن، چون ابزار و دانش لازم برای حل اون مشکل رو ندارن و به جای حل کردن، شروع به سرزنش کردن همدیگه می کنن.

کتاب دوباتن بهمون یادآوری می کنه که ازدواج یه مسیر یادگیریه که هیچ وقت تموم نمی شه. باید همیشه آماده باشیم که چیزهای جدیدی یاد بگیریم، هم درباره خودمون و هم درباره شریک زندگیمون. این نگاه به ازدواج به عنوان یک فرآیند رشد و یادگیری بی وقفه، می تونه کمک بزرگی به پایداری رابطه کنه و اون رو از یه باتلاق به یه مسیر هیجان انگیز تبدیل کنه.

توهّم خاص بودن و استثنا بودن

یکی دیگه از اشتباهات رایج که خیلی از ما مرتکب می شیم، اینه که فکر می کنیم ما از اشتباهات بقیه آدما مستثنا هستیم. مثلاً ممکنه با خودمون بگیم خب، بقیه ممکنه مشکل داشته باشن و تو ازدواجشون به مشکل بخورن، ولی رابطه ما فرق می کنه، ما خیلی خوب همدیگه رو درک می کنیم و خاصیم. این توهم «خاص بودن» باعث می شه از درس گرفتن از تجربیات تلخ یا شیرین بقیه غافل بشیم و با چشم بسته، بدون شناخت کافی از چالش ها و واقعیت ها، وارد یه رابطه مهم مثل ازدواج بشیم.

دوباتن می گه که فروتنی و پذیرش ضعف های انسانی، کلید ورود به یه رابطه بالغانه و موفقه. همه انسان ها، حتی باهوش ترین و موفق ترینشون، ممکنه تو روابط عاطفی با چالش روبرو بشن یا انتخاب های به ظاهر اشتباهی داشته باشن. این توهم که «من با بقیه فرق دارم و هیچ وقت اشتباه نمی کنم» یا «رابطه ما بی نقصه و همیشه عالی می مونه»، یه دام خطرناکه که باعث می شه نتونیم به موقع مشکلات رو ببینیم، بهشون اهمیت بدیم و برای حلشون تلاش کنیم.

با پذیرش این واقعیت که ما هم مثل بقیه انسان ها، جایزالخطا هستیم و ممکنه در روابطمون با چالش هایی روبرو بشیم، می تونیم با چشم بازتر و آمادگی بیشتری وارد رابطه بشیم. این دیدگاه بهمون کمک می کنه اگه مشکلی هم پیش اومد، با رویکردی واقع بینانه به حل اون بپردازیم و از خودمون و شریکمون انتظار کمال نداشته باشیم.

چه زمانی برای ازدواج آماده ایم؟ گام هایی برای انتخابی آگاهانه

پذیرش نقص در خود و دیگری

یکی از بزرگترین و مهمترین درس هایی که کتاب آلن دوباتن بهمون می ده، اینه که باید دست از کمال گرایی برداریم. هیچ کس، مطلقاً هیچ کس، بی عیب و نقص نیست، نه خودمون و نه شریک زندگی مون. انتظار داشتن یه آدم کامل و بی نقص، یه توهم محض و یه دستورالعمل تضمین شده برای ناامیدی و شکست تو زندگی مشترکه. آلن دوباتن یه جمله معروف و کلیدی داره که می گه: «سازگاری محصول عشق است، نه پیش شرط آن.»

سازگاری محصول عشق است، نه پیش شرط آن. این جمله به این معنی است که شما نمی توانید انتظار داشته باشید شریک زندگی تان از همان ابتدا کاملاً با شما سازگار باشد. بلکه این دو نفر هستند که در طول رابطه و با ابراز عشق و تلاش مداوم، به مرور زمان با هم سازگار می شوند و رابطه ای پایدار می سازند.

این حرف دوباتن واقعاً مهمه و باید سرلوحه دیدگاهمون به روابط باشه. یعنی اگه فکر می کنید باید کسی رو پیدا کنید که از همون لحظه اول تو همه چیز باهاتون هماهنگ باشه و هیچ اختلافی نداشته باشید، در اشتباهید. سازگاری رو باید ساخت، مثل یه بنای محکم. با تلاش، با گفت وگوهای صادقانه، با صبر و البته با عشق. وقتی این واقعیت رو قبول کنیم، دیگه دنبال یه ایده آل دست نیافتنی نمی گردیم و یاد می گیریم که با نقص های خودمون و طرف مقابل کنار بیایم و حتی عاشق همین نقص ها بشیم؛ چون همین ها بخشی از هویت اون آدمن. این پذیرش، پایه ی یه رابطه واقعاً عمیق و انسانه.

درک دیوانگیهای خود و توانایی مدیریت آن ها

قبلاً گفتیم که هر کدوم از ما یه جورایی «دیوانه ایم» و یه سری ویژگی های خاص داریم که ممکنه تو نگاه اول عجیب به نظر بیان. حالا وقتشه که عمیق تر به این موضوع نگاه کنیم و ببینیم چطور می تونیم این «دیوانگی ها» رو مدیریت کنیم. آمادگی برای ازدواج یعنی اینکه بتونیم آسیب پذیری ها، نقاط تحریک پذیر و واکنش های غیرمنطقی خودمون رو به خوبی بشناسیم. مثلاً می دونیم وقتی خیلی خسته یا گرسنه ایم ممکنه زودرنج بشیم و سر چیزهای کوچیک دعوا راه بندازیم، یا وقتی احساس ناامنی می کنیم، ممکنه شروع به کنترل کردن بیش از حد دیگران کنیم.

اینکه این «دیوانگی ها» رو بشناسیم، فقط نصف راهه. مهمتر از اون، اینه که توانایی مدیریتشون رو پیدا کنیم. یعنی یاد بگیریم چطور خودمون رو آروم کنیم، چطور در اوج عصبانیت یا ناراحتی، حرف های نسنجیده و پشیمان کننده نزنیم، و چطور نیازهای عاطفی مون رو به شکل سالم و سازنده ابراز کنیم، نه با داد و بیداد یا قهر کردن. وقتی این مهارت رو داشته باشیم، می تونیم از کشمکش های بیهوده و آزاردهنده جلوگیری کنیم و فضای امن تر و آرام تری برای رابطه بسازیم.

در واقع، ازدواج موفق یعنی دو «دیوانه» که بلدن چطور با دیوانگی های هم کنار بیان و حتی به همدیگه کمک کنن تا بهترین نسخه از خودشون باشن. این مهارت به ما کمک می کنه تا درک بهتری از شریک زندگیمون هم داشته باشیم و بتونیم بهش کمک کنیم تا اون هم «دیوانگی هاش» رو مدیریت کنه.

آمادگی برای مهرورزی به جای مهرطلبی

عشق واقعی و بالغ، با «مهرورزی» معنی پیدا می کنه، نه «مهرطلبی». «مهرطلبی» یعنی اینکه ما همش منتظریم از طرف مقابل محبت ببینیم، توجه بگیریم و تأیید بشیم، درست مثل یه بچه کوچیک که به پدر و مادرش وابسته است و همش نیاز به مراقبت و توجه داره. این نوع عشق، یه عشق از روی نیاز و کمبود خودمونه. اما «مهرورزی» یعنی ما آماده ایم که بدون چشمداشت، محبت و توجه رو به شریک زندگیمون بدیم، حتی اگه اون لحظه حالش خوب نیست یا نتونسته انتظارات ما رو برآورده کنه. یعنی ما منبع مهر هستیم، نه گیرنده محض اون.

دوباتن به گذار از «شخصیت کودک» به «شخصیت والد» در رابطه اشاره می کنه. شخصیت کودک، همش نیاز داره و مدام توجه می طلبه، اما شخصیت والد، توانایی مراقبت و حمایت رو داره و می تونه به دیگران محبت بده. آمادگی برای ازدواج یعنی اینکه ما از مرحله نیاز محض خارج بشیم و به جایی برسیم که بتونیم به شریک زندگیمون تکیه گاه بدیم، نه اینکه همش دنبال تکیه گاه باشیم. البته این به این معنی نیست که نباید نیازهایی داشته باشیم یا از کسی انتظار محبت نداشته باشیم، بلکه یعنی توانایی ما برای دادن عشق و حمایت، بیشتر از توانایی ما برای گرفتن اون باشه. این بلوغ عاطفی، اساس یک رابطه سالم و متقابله.

پذیرش مسئولیت سرپرستی و مراقبت

ازدواج فقط در مورد عاشق شدن و خوش گذرانی نیست، در مورد پذیرش مسئولیت هم هست. مسئولیت سرپرستی و مراقبت از یه آدم دیگه، به معنی تمام و کمال. این یعنی اینکه آماده باشیم وقتی شریک زندگیمون تو بدترین حالت خودشه، وقتی مریضه، وقتی ناراحته و افسرده است، وقتی شکست خورده و ناامیده، ما کنارش باشیم و حمایتش کنیم. این مسئولیت پذیری، ستون فقرات یک زندگی مشترک موفقه.

این سرپرستی، فقط محدود به جنبه های فیزیکی و مادی نیست. بلکه شامل حمایت عاطفی، درک کردن نقاط ضعف و آسیب پذیری ها، و کمک به رشد و پیشرفت طرف مقابله. اگه فکر می کنیم فقط قراره از یه آدم قوی، همیشه خندان و بی مشکل مراقبت کنیم، در اشتباهیم. زندگی بالا و پایین های زیادی داره و یه شریک زندگی خوب، اونیه که تو همه این بالا و پایین ها کنارمون می مونه و ما هم به همون اندازه کنارش می مونیم. این آمادگی برای حمایت و مراقبت از همدیگه در شرایط سخت و آسون، اساس یه ازدواج پایداره و باعث می شه رابطه هر روز قوی تر بشه.

واقع بینی در مورد روابط جنسی و عشق

خیلی از اوقات، به خصوص در ابتدای رابطه و دوران شیفتگی، جاذبه جنسی بین دو نفر خیلی قویه و ممکنه ما فکر کنیم همین کشش فیزیکی برای خوشبختی ابدی کافیه. اما آلن دوباتن تاکید می کنه که روابط جنسی و عشق، در عین حال که به هم مرتبطند، می تونن کاملاً متفاوت از هم هم باشن. یه رابطه پایدار و عمیق، چیزی فراتر از صرف جاذبه فیزیکی و میل جنسیه.

باید بتونیم ابعاد فیزیکی و عاطفی رابطه رو درست تفکیک و بعد، به شکل سالم با هم ادغام کنیم. یعنی درک کنیم که جاذبه جنسی یه بخش مهمه از رابطه، اما باید با ارتباط عمیق تر عاطفی، احترام متقابل، درک همدیگه و صمیمیت فکری و روحی همراه باشه. اگر پایه و اساس یک رابطه فقط بر جاذبه جنسی بنا شده باشه، ممکنه با گذشت زمان و تغییرات طبیعی در زندگی، رابطه دچار چالش های جدی بشه و حتی فرو بپاشه. آمادگی برای ازدواج یعنی نگاهی جامع تر به تمام ابعاد رابطه، نه فقط یه بعد خاص و جذابش.

آمادگی برای یادگیری و رشد مداوم

ازدواج، یه قرارداد نهایی نیست که با امضاش، همه چیز تمام بشه و خیال راحت شه. در واقع، ازدواج یه فرآیند یادگیری بی وقفه و همیشگیه. زندگی مشترک پر از موقعیت های جدیده که هر کدومش می تونه یه درس جدید برای ما باشه، یه فرصت برای بهتر شدن و رشد کردن.

این یعنی باید همیشه انعطاف پذیر باشیم و تمایل به تغییر و سازگاری با شرایط جدید و چالش ها رو داشته باشیم. یه رابطه سالم، مثل یه گیاه سرسبزه که برای رشد و نمو نیاز به مراقبت مداوم، توجه و آب و نور داره. باید آماده باشیم که هم خودمون تغییر کنیم و هم تغییرات و تحولات شریک زندگیمون رو بپذیریم و باهاش همراه بشیم. این تمایل به رشد و یادگیری مداوم، باعث می شه رابطه پویا بمونه و با گذشت زمان نه تنها کهنه نشه، بلکه قوی تر و عمیق تر بشه.

تأثیر داستان های عاشقانه بر واقعیت زندگی

چرا رمانتیسم به ما آسیب می زند؟

ازدواج یه روز عروسی و یه مراسم پر زرق و برق نیست، یه عمر زندگی و یه مسیر طولانیه. متأسفانه خیلی از فیلم ها و کتاب های عاشقانه، فقط قسمت «عروسی» و «هپی اند» رو نشون می دن و بعدش همه چیز تموم می شه و می رن پی کارشون. این باعث می شه یه تصویر غیرواقعی و ناقص از عشق و ازدواج تو ذهن ما شکل بگیره؛ انگار که عشق فقط اون لحظه های شور و هیجان اولیه و روزهای ماه عسله، نه روزمرگی ها، بحث های مالی، مشکلات خانوادگی، یا تربیت بچه ها و چالش های بزرگ زندگی.

دوباتن می گه این داستان ها بهمون آسیب می زنن، چون ما رو برای واقعیت های زندگی مشترک آماده نمی کنن. وقتی بعد از دوران شیرین و هیجان انگیز اولیه، وارد مرحله واقعی زندگی مشترک می شیم و با چالش ها، اختلاف نظرها و مشکلات روزمره روبرو می شیم، ممکنه احساس کنیم که شکست خوردیم یا رابطه مون «ایراد» داره و اصلاً اون چیزی نیست که تو فیلما دیدیم. در صورتی که این مشکلات کاملاً طبیعی هستن و بخش جدایی ناپذیری از هر رابطه ای محسوب می شن. رمانتیسم افراطی باعث می شه از پذیرش دشواری ها و تلاش برای حلشون فرار کنیم و به جای حل مسئله، به دنبال یه رویای دست نیافتنی باشیم.

لزوم نگاه فلسفی به عشق و ازدواج

آلن دوباتن معتقده که برای درک واقعی و عمیق عشق و ازدواج، باید یه نگاه فلسفی داشته باشیم. فلسفه به ما یاد می ده که چطور عمیق تر فکر کنیم، به ریشه های مسائل بپردازیم و انتظارات واقع بینانه تری از خودمون، شریکمون و رابطه مون داشته باشیم. این یعنی به جای دنبال کردن یه رویای هالیوودی که فقط تو فیلم ها وجود داره، به این فکر کنیم که عشق واقعاً چیه؟ چه چیزی باعث می شه یه رابطه دوام بیاره و پایدار بمونه؟ چطور می تونیم با تفاوت ها و مشکلات کنار بیایم و ازشون درس بگیریم؟

این نگاه فلسفی، به ما کمک می کنه تا عشق رو به عنوان یه هنر پیچیده و یه مهارت ببینیم که نیاز به یادگیری، تمرین و بلوغ داره. نه یه حس جادویی که یهو از آسمون نازل می شه و همه چی رو حل می کنه. این دیدگاه بالغ تر و سازنده تر، می تونه پایه و اساس یه رابطه محکم و پایدار باشه که نه تنها در برابر طوفان ها دوام میاره، بلکه هر روز قوی تر هم می شه.

یک رابطه ی خوب رابطه ای نیست که میان دو انسان سالم شکل بگیرد (اصلاً این آدم ها زیاد وجود ندارند)، بلکه رابطه ی بین دو دیوانه است که مهارت یا شانس آن را داشته اند تا سازگاری صلح آمیزی بین دیوانگی های نسبی خود ایجاد کنند.

نتیجه گیری: از رؤیا تا واقعیت در زندگی مشترک

خلاصه کتاب «چرا با آدم عوضی ازدواج می کنیم؟» آلن دوباتن، یه جور بیدارباشه برای همه ما که فکر می کنیم عشق و ازدواج فقط همون چیزیه که تو فیلما می بینیم. پیام اصلیش اینه که ازدواج موفق، لزوماً پیدا کردن یه آدم «کامل» و بی نقصه نیست، چون اصلاً همچین آدمی تو واقعیت وجود نداره. در واقع، ازدواج یعنی یاد بگیریم با «دیوانگی ها» و نقص های خودمون و شریک زندگی مون کنار بیایم و یه سازگاری مسالمت آمیز و هوشمندانه بین این «دیوانگی ها» ایجاد کنیم. یعنی بلد باشیم چطور با همدیگه کنار بیایم، حتی وقتی کامل نیستیم.

این کتاب به ما می گه که برای یه ازدواج پایدار و رضایت بخش، به خودشناسی عمیق، بلوغ عاطفی و واقع بینی نیاز داریم. باید انتظارات غیرواقعی مون از عشق و خوشبختی رو کنار بذاریم و آماده باشیم که برای رابطه مون تلاش کنیم، بجنگیم، یاد بگیریم و رشد کنیم. ازدواج یه مدرسه است که توش همه مون شاگردیم و باید همیشه آماده یادگیری درس های جدید باشیم.

پس اگه تو آستانه ازدواجید، یا تو رابطه تون چالش دارید، یا حتی فقط می خواید خودتون رو بهتر بشناسید، این کتاب می تونه یه چراغ راه باشه و دیدگاهتون رو حسابی عوض کنه. بهتون کمک می کنه با چشم بازتر و دل آگاه تری تو مسیر عشق و زندگی قدم بردارید. یادمون باشه، ما انتخاب «اشتباه» نمی کنیم، ما انتخاب هایی می کنیم که نیاز به کار، تلاش و خودشناسی دارن تا با گذشت زمان و تلاش مداوم، به انتخاب «درست» و یه زندگی مشترک موفق تبدیل بشن.

درباره آلن دوباتن و مدرسه زندگی

آلن دوباتن، یه فیلسوف و نویسنده سوئیسی-انگلیسیه که معروفه به اینکه فلسفه رو از کتابخونه ها و دانشگاه ها آورده تو دل زندگی روزمره مردم. دغدغه اصلیش اینه که چطور می تونیم با کمک فلسفه، زندگی های بهتر، معنی دارتر و حتی شاد تری داشته باشیم. اون تو کارهای خودش سعی می کنه جواب سوال های بزرگی مثل عشق، کار، مرگ و شادی رو به زبانی ساده، کاربردی و قابل فهم برای عموم بده. یعنی فلسفه رو از اون حالت خشک و نظری خارج کرده و بهش یه جنبه کاملاً عملی بخشیده.

«مدرسه زندگی» (The School of Life) هم که آلن دوباتن یکی از بنیانگذاران و مغز متفکر پشتشه، یه سازمان جهانیه که هدفش آموزش هوش عاطفی و مهارت های زندگیه. این مدرسه، کلاس ها، ویدئوها، کتاب ها و همایش های مختلفی برگزار می کنه تا به مردم کمک کنه مهارت های لازم برای زندگی رو یاد بگیرن. مثلاً چطور بهتر ارتباط برقرار کنن، چطور با شکست ها و ناامیدی ها کنار بیان، یا چطور خوشحال تر باشن. کتاب «چرا با آدم عوضی ازدواج می کنیم؟» هم یکی از همین کتاب های ارزشمند مجموعه مدرسه ی زندگیه که به صورت کاربردی و عمیق به یکی از مهمترین دغدغه های انسانی، یعنی ازدواج و روابط عاطفی، پرداخته و دیدگاه های نو و واقع بینانه ای رو مطرح می کنه.

نظرات و بازخوردهای خوانندگان

کتاب «چرا با آدم عوضی ازدواج می کنیم؟» از وقتی منتشر شده، بازخوردهای خیلی زیاد و متنوعی داشته، چه مثبت و تأثیرگذار و چه بعضی وقتا هم بحث برانگیز. خیلی از خواننده ها گفتن که این کتاب چشمشون رو باز کرده و دیدشون رو نسبت به ازدواج و روابط کاملاً عوض کرده. مثلاً یکی از خواننده ها تو یه سایت نوشته بود: این کتاب بیشتر در مورد خودشناسی هست و فارغ از بحث ازدواج کمک میکنه خود بیگانه مان با انتظارات و رفتار نامعقولمان را بهتر بشناسیم. این نشون می ده که کتاب فقط محدود به بحث ازدواج نیست و دایره ی تأثیرگذاریش فراتر از اون می ره.

خیلی ها هم گفتن که لحن کتاب واقع بینانه و بدون رودربایستی، بهشون کمک کرده تا انتظارات غیرواقعی شون رو کنار بذارن و با واقعیت های روابط روبرو بشن. البته مثل هر کتاب فلسفی و تحلیلی، بعضی ها هم ممکنه با همه دیدگاه های دوباتن موافق نباشن، مثلاً ممکنه بگن بعضی از نکاتش ممکنه با فرهنگ یا ارزش های جامعه ما کمی متفاوت باشه یا نیاز به بومی سازی داشته باشه. اما در کل، بیشتر افراد روی مفید بودن و روشن بینی این کتاب اتفاق نظر دارن و اون رو به عنوان یه راهنمای خوب و لازم برای قبل و حین ازدواج پیشنهاد می کنن.

مثلاً یه نفر دیگه نوشته: واقعا یه ازدواج پخته و سنجیده به چنین درکی نیاز داره. این نشون می ده که این کتاب تونسته به افراد کمک کنه تا نگاه پخته تری به روابطشون داشته باشن و به جای دنبال کردن ایده آل ها و رویاهای غیرواقعی، روی واقعیت ها و تلاش برای ساختن یه رابطه پایدار و معنی دار تمرکز کنن. این یعنی دوباتن تونسته اون حس «آی کیو» عاطفی رو تو خواننده هاش بیدار کنه.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "خلاصه کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج می کنیم؟ | آلن دوباتن" هستید؟ با کلیک بر روی کتاب، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "خلاصه کتاب چرا با آدم عوضی ازدواج می کنیم؟ | آلن دوباتن"، کلیک کنید.

نوشته های مشابه